بعضی وقت هاآزادی به معنی سقوط آزاد است

گل، زیباترین و جذاب‌ترین پدیده این جهان است و کل جهان بدون عطرگل، رنگ پریده خواهد شد. ایده‌آل‌ترین راه برای بیان عشق، گل‌ها هستند؛ زیرا به زبان ویژه خود صحبت می‌کنند وگل‌های مختلف جنبه‌های مختلفی را مشخص می‌کنند. «زبان گل‌ها» درباره دختری جوان و عصبانی‌ است که برای بیرون کشیدن خود از گودالی که در آن گرفتار شده است؛ هرگز از یادگیری عشق، شکست و قدرت درونی‌اش نمی‌هراسد.

داستان در حالی شروع می‌شود که تخت‌خواب ویکتوریا در آتش می‌سوزد. او تازه هجده ساله شده‌ و باید از خانه گروهی که تحت نظارت دولت و پرورشگاه است، بیرون رود. همخانه‌ای‌هایش از او متنفرند و به‌عنوان هدیه، ردیفی از شمع‌های تولد را در کنار تشک ویکتوریا روشن می‌کنند. ویکتوریای بی‌خانمان، در تلاش برای به دست آوردن غذا، پس‌مانده غذای مشتریان رستوران‌ها را می‌خورد و در پارک می‌خوابد تا در نهایت کاری در یک گل فروشی می‌یابد.

عقب و جلو رفتن زمان روایت داستان، تصویری پیچیده از زندگی پر از آشوب ویکتوریا به‌عنوان بچه‌ای پرورشگاهی و زندگی فردی بالغ به‌عنوان یک گل فروش خلق می‌کند. ویکتوریا تا ۹ سالگی تحت نظارت سیستم پرورشگاه در خانه‌های مختلف زندگی کرده و بارها برگردانده شده است. ده سالگی، آخرین فرصت بچه‌های پرورشگاهی برای فرزندخوانده شدن است و اگر کسی سرپرستی‌اش را قبول نکند باید تا ۱۸ سالگی در خانه گروهی زندگی کند.

در ۹ سالگی، ویکتوریا سرانجام آخرین فرصت را برای داشتن خانه پیدا می‌کند و تقریبا حدود یک سال را در خانه الیزابت می‌گذراند. الیزابت، صاحب باغ انگوری است و خود در مزرعه پرورش گل‌ها بزرگ شده. هیچ چیز نمی‌تواند باعث پس کشیدن الیزابت از هدفش، که بزرگ کردن ویکتوریا است شود؛ حتی پر کردن کفش‌هایش با تیغ توسط ویکتوریا. «او به آرامی می‌گوید: دوستت دارم و همیشه دوستت خواهم داشت، باشه؟»

اما چه اتفاقی بین او و الیزابت افتاده است؟ به نظر می‌رسد اتفاقی وحشتناک و ناشیانه به اشتباه پیش آمده‌است.

بنابراین کتاب شامل رازی وحشتناک در گذشته ویکتوریا است؛ دشمنی تلخ بین الیزابت و خواهرش (مادر گرانت)، یک فاجعه باغبانی خشونت آمیز، درد و رنج جسمی مشقت‌بار و شکافی از روی اجبار و عصبانیت. در نهایت این تلاطم به دقت منعکس‌کننده ناتوانی ویکتوریا برای برقراری ارتباط و ایجاد سدی از خار به دورش برای جلوگیری از صمیمیت است، اما همچنین نشان می‌دهد چگونه او با «زبان گل» به دیگران کمک می‌کند و زندگی‌هایشان را تغییر می‌دهد.

پیام عاطفی مهم زبان گل‌ها، خانواده است. ویکتوریا به شدت خواهان وجود کسی در زندگی‌اش است، اما تصور می‌کند برای تشکیل یک خانواده بیش از حد آسیب دیده. او باید یاد بگیرد چگونه به عشق پاسخ دهد. نتیجه احتمالی: یک دسته گل بزرگ گل مینا (صبر)، نرگس زرد (آغازی جدید)، پیچ امین الدوله (مهرورزی)، (سنبل ارغوانی)(لطفا من را ببخش) و خزه (عشق مادری) تا آینده‌اش زیبا شود.

دیفن‌باخ فقط یک کتاب ننوشته، بلکه از احساسات قلبی‌اش، تجربه و تحقیق در کتاب «راز گل‌ها» استفاده کرده است. او خواننده را به زیبایی از گذشته به زمان حاضر می‌رساند، این عقب گردها؛ احساسات، رازها و احساس گناهش را توضیح می‌دهد و ما تغییرات ویکتوریا جونز را می‌بینیم که از دختری کوچک و عصبانی به بزرگسالی تبدیل می‌شود و یاد می‌گیرد بر عصبانیتش غلبه کند.

در اولین صفحه وقتی برای اولین بار با ویکتوریا روبه‌رو می‌شویم، روز آزادی‌اش از سیستم پرورشگاه و تولد هجده سالگی‌اش است. از «آزادی»، کلمه‌ای مضحک‌تر برای این لحظه وجود ندارد. برای ویکتوریا، مثل اغلب بازماندگان این سیستم، آزادی واقعا به معنی سقوط آزاد است. او جایی برای رفتن ندارد، بدون منابع و بدون هیچ کسی که واقعا به وی اهمیت دهد. پس در یک پارک عمومی، به باغی از گل‌های سرقتی‌اش می‌رسد و همان‌جا می‌خوابد. تنها زمانی که گلفروشی، خاص بودن رفتار ویکتوریا را با گل‌ها می‌بیند، انگیزه‌ای برای زنده ماندنش پیدا می‌شود؛ اما زنده ماندن فقط آغاز ماجراست. سوال مهم‌تر این است: «ویکتوریا به خودش اجازه خواهد داد دوست داشته باشد و دوست داشته شود؟»

داستان به طرز ماهرانه‌ای بین بار سنگین از دوران کودکی ویکتوریا - زمانی که با الیزابت، مادری ناتنی که زبان گل‌ها را به او آموخت و همچنین باعث شد ویکتوریا طوری آسیب ببیند که نتواند یادآوری‌اش را تحمل کند- و ویرانه رابطه حاضرش با گرانت، فروشنده گل که با جبران ناشدنی‌ترین و تاریک‌ترین راز گذشته‌اش در ارتباط است، می‌گذرد. در مرکز آن، «زبان گل‌ها» مراقبه‌ای برای رستگاری است، این‌که چگونه می‌شود حتی عمیق‌ترین آسیب‌ها به بخشیدن و بخشوده شدن منجر شود. ونسا دیفن‌باخ، با باز کردن دنیای درونی ویکتوریا، گوشه‌ای از تجربه پنهان ویکتوریا را به طرز شگفت آوری با بینش و شفقت نشان می‌دهد؛ بنابراین شروع به خواندن کنید و یک جعبه دستمال کاغذی در نزدیکی خود نگه دارید. این کتاب زود از یادتان نمی‌رود.

بعضی وقت هاآزادی به معنی سقوط آزاد است