راهی طولانی در پیش است
تهیه و تنظیم:محسن آزموده درآمد: موضوع را منطقی و عقلانی می‌نگرد و به آن چه رخ داده خوش بین است. دکتر عباس ملکی دانشیار سیاستگذاری انرژی گروه سیستم‌های انرژی دانشکده مهندسی انرژی دانشگاه صنعتی شریف، تنها یک چهره علمی نیست، او سال‌ها دیپلمات بوده و عضو هیات مذاکره‌کننده ایران برای پایان جنگ بوده و هم‌اکنون رییس موسسه مطالعات دریای خزر است. وی به دشواری‌های رابطه با آمریکا به خوبی واقف است و نیک آگاه است که مخالفان سخت از بر قراری این رابطه در هراس‌اند. به همین خاطر است که با دقت استراتژی‌هایی را که برای رفع موانع لازم است اتخاذ شوند، بر می‌شمرد. گفت‌وگوی تفصیلی حاضر در ظهر یکی از همین روزهای مهرماه، در دفتر ایشان در کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی شریف صورت گرفته است:
بحث رابطه ایران و آمریکا یکی از مسائل و چالش‌های اساسی و مهم سیاست خارجی ایران در طول بیش از سه دهه تاریخ ایران بعد از انقلاب اسلامی است. امروز شاهدیم که به دلیل به وجود آمدن شرایط جدید بار دیگر این موضوع در راس مباحث سیاست روز قرار گرفته است و موافقان و مخالفان آن در دو سو به نفع یا علیه آن استدلال‌هایی اقامه می‌کنند. نخست می‌خواستم بدانم که موضع شما در این میان چیست و برای آن چه استدلال‌هایی دارید؟ به عبارت دیگر به نظر شما آیا ما می‌توانیم با آمریکا رابطه داشته باشیم یا خیر؟ چرا؟
به نظر من در عرصه روابط بین‌الملل واحد معیار برای اندازه‌گیری، دولت-ملت(nation-state)ها هستند و بدیهی است که دولت-ملت‌ها بهتر است که با هم رابطه داشته باشند. بنابراین، روابط بین کشورها قاعده است و نبود رابطه استثنا است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز همین‌طور است. در مورد روابط ایران و آمریکا به نظر می‌رسد که نبود رابطه باید هر زمانی که حداقل‌های شرایط ایران مهیا بود، به رابطه تبدیل شود و به نظرم الان برای این کار موقعیت مناسبی است، هم به دلیل این که ایران بعد از انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری دارای قدرت نرم بیش از گذشته است و هم به این دلیل که آمریکا به این ارتباط به خاطر وضعیت خاص منطقه و ظهور نیروهای جدید مانند سلفی ها، وهابی‌ها و افراطی‌ها در کنار مسائل دیگر نیازمند است. اگر بخواهم بحث خود را تکمیل کنم باید اضافه کنم که نباید انتظار داشت که در صورت عادی شدن روابط ایران و آمریکا همه چیز درست بشود. ما مشکلات زیادی داریم که اصلا به این رابطه ارتباطی ندارد. مثلا مساله پایین بودن بهره‌وری در اقتصاد ایران به این رابطه ربطی ندارد و این دو، دو متغیر کاملا مستقل هستند. همچنین ما با مسائل فرهنگی مثل افول فرهنگ عمومی در بین مردم خودمان مواجه هستیم که باز ربطی به مساله ارتباط با آمریکا ندارد. در نتیجه این کار(یعنی بر قراری رابطه با آمریکا)، کار خوبی است اما ایران مشکلات دیگری نیز دارد که باید به آنها بپردازد.
شما می‌فرمایید که برقراری رابطه با آمریکا کار خوبی است، اما منتقدان یا مخالفان این نظر می‌پرسند، چرا چنین کاری خوب است؟
آنهایی که می‌گویند نبود این رابطه بهتر است، باید درستی حرف خودشان را ثابت کنند. آمریکا یک کشور مثل سایر کشورها مانند روسیه، چین، آفریقای جنوبی، برزیل و ... است. اتفاقا اگر کسی در آمریکا زندگی کرده باشد و با سیستم اجتماعی آن جا زندگی کرده باشد، در می‌یابد که جامعه آمریکا فرصت‌های برجسته‌ای را در اختیار ایران و مردم ایران قرار می‌دهد. به همین دلیل به ندرت دیده می‌شود که یکی از ایرانیانی که در آمریکا هستند، دارای یک شغل پست باشد، اما در هر دانشگاه و هر دانشکده و مرکز تحقیقاتی در آمریکا که بروید، یک یا چند ایرانی را می‌بینید که در بین افرادی هستند که خوش درخشیده‌اند و کار می‌کنند. بنابراین به نظرم رابطه با آمریکا مثل سایر کشورها است. این را هم اضافه کنم که آمریکا هم محدودیت‌های خودش را دارد. کشوری که الان (در هنگام مصاحبه) در حال تعطیلی دولت فدرال است و بدهی او از چند قرن بدهی بقیه کشورها بالاتر رفته است و مسائل عجیب امنیتی به خصوص در عرصه سیاست خارجی دارد و با مشکلات متعددی در خاورمیانه، شمال آفریقا، و آسیای جنوب غربی و... مواجه است. ضمن آن که در عرصه داخلی نیز با مسائل امنیتی مواجه است. هر از چند گاهی شاهدیم که در آمریکا یک نفر با اسلحه چندین نفر را می‌کشد. این‌ها مسائلی است که نشان می‌دهد که آمریکا نیز محدودیت‌ها و ضعف‌های خودش را دارد. البته این مسائل به اندازه منافع ملی خود ما به ما مربوط نیست. ما باید منافع ملی خودمان را بهینه کنیم و منافع ملی کشور ما در حال حاضر اگر بخواهد بهینه باشد، لازم است که یک رابطه منطقی، عقلایی و متعارف با آمریکا بر قرار شود. یعنی چنین رابطه‌ای به منافع ملی ما کمک می‌کند. البته یک راه هم این است که رابطه‌ای نباشد و تحریم‌ها هر روز بیش‌تر شود و کشور به یک فاز امنیتی وارد شود. طبیعی است که در این حالت توسعه پایدار ایران فدا خواهد شد.
مخالفان رابطه ایران و آمریکا معمولا به سوابق تاریخی روابط این دو کشور اشاره می‌کنند و می‌گویند که این پیشینه نشان گر عدم حسن نیت آمریکا و دلیل بی اعتمادی به این کشور است. نمونه بارز این سوء پیشینه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به اعتراف خود آمریکا، حمایت مستقیم این کشور از حکومت پهلوی دوم و حمایت آن از عراق در طول هشت سال جنگ تحمیلی است. در نتیجه ایشان می‌گویند که ما صداقت لازم را در رابطه با آمریکا ندیده ایم. پاسخ شما به این نقد چیست؟
من نمی‌دانم که این صداقت در کدام کشور دیده شده که در آمریکا دیده نشده است. به عبارت دقیق تر صحنه سیاست خارجی، صحنه‌ای بسیار رقابتی و همراه با چالش‌های متعدد است و هر کشوری سعی می‌کند که منافع ملی خودش را بیشینه کند، در حالی که ممکن است منافع ملی کشور دیگری را خواسته یا ناخواسته تضعیف کند. اتفاقا به نظر من تاریخ روابط ایران و آمریکا از سال ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۳ میلادی نشان می‌دهد که این کشور در ایران، در این دوره به عنوان نیروی سومی مابین نیروهای امپریالیستی انگلیس و روسیه(بعدا اتحاد جماهیر شوروی) عمل می‌کرده است. بنابراین آمریکا می‌تواند به شکل قبل از کودتای ۲۸ مرداد برگردد. لازمه این امر آن است که ایرانیان هوشیار باشند. در واقع اگر بخواهیم چنین نگرانی‌هایی داشته باشیم، در مورد همه کشورها صادق است. همین حالا که ما صحبت می‌کنیم، برخی کشورها هستند که مایلند در ایران بیش از حضور متعارف، نفوذ داشته باشند. مثلا به خاطر دارم که بعد از انقلاب اسلامی ایران، شاهد بودیم که پایگاه‌های شنود و جاسوسی آمریکا از ایران جمع شد. زیرا می‌دانیم که دفتر منطقه‌ای سیا در تهران بود، اما بلافاصله اتحاد شوروی پا پیش گذاشت، اما ایرانیان با رهگیری و پیگیری دقیق فعالیت‌های کا.گ.ب در آن زمان یکی از شبکه‌های عظیم این سرویس جاسوسی-امنیتی را در خارج از شوروی در تهران کشف کردند که در این رابطه کا.گ.ب در تمام دنیا لطمه جبران‌ناپذیری خورد. همین حالا هم بعضی کشورها مایلند که نفوذ بیش از اندازه‌ای در ایران داشته باشند. این وظیفه ما است که به آنها اجازه دخالت در مسائل داخلی خودمان را ندهیم. در مورد آمریکا هم به نظرم اگر رابطه به صورت درست و منطقی تعریف شود، داشتن رابطه با این کشور برای رسیدن به یک توسعه پایدار در ایران مفیدتر از عدم رابطه خواهد بود.
کارشناسان روابط بین‌الملل سیاست خارجی کشورها را به دو دسته تقسیم می‌کنند. نخست کشورهایی که بر اساس رئال پولتیک و بر مبنای منافع سیاست‌گذاری می‌کنند و دوم کشورهایی که اهداف سیاسی را بر منافع اقتصادی ترجیح می‌دهند. آیا رابطه با آمریکا منافاتی با این آرمان‌ها که به خصوص در طول سه دهه گذشته بر آنها تاکید می‌شد،‌ ندارد؟
به هیچ وجه سیاست خارجی ایران آرمانگرا و ایدئولوژیک نیست.من فکر نمی‌کنم هیچ کشوری در دنیا مانند ایران باشد که همیشه سیاست خارجی‌اش را بر اساس واقعیات بیرونی و محیطی اجرا کند. مساله این است که در یک دوره‌ای اتفاقا واقعیت خارجی نشان می‌داد که ایران بهتر است که روابطش با آمریکا به گونه‌ای باشد که ایران مستقل باشد. همان طور که گفتم از ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ روابط ایران و آمریکا مستقل بوده است و آمریکا یک نیروی کمکی برای ایران در زمینه‌های کشاورزی و آموزشی بوده است. از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ این روابط به صورت بروز یک دولت رانتیر در تهران در آمد و ما قمر یک سیاره‌ای به نام واشنگتن شدیم و ما باید هر کاری را که او می‌گفت انجام می‌دادیم. ولی بعد از انقلاب ۱۹۷۹ این رابطه قطع شد. شاید اگر قطع نمی‌شد،‌ ما الان نمی‌توانستیم روابط جدیدی با این کشور تعریف کنیم. زیرا در آمریکا نیز همچون سایر کشورها نیروها و افراد و لابی‌هایی هستند که مایلند حداکثر استفاده را از دیگر کشورها ببرند. به یک معنا آنها را استثمار کنند و نفت و گاز آنها را ارزان بخرند و به جای پول به آنها اسلحه بدهند. در طول این سال‌ها این شکل از مناسبات از بین رفته است و الان که ما با آمریکا صحبت می‌کنیم،‌ از یک موضع برابر با این کشور صحبت می‌کنیم. ایران دارای منافعی است و آمریکا هم منافعی دارد. لزوما هم این منافع در تضاد با هم نیستند. مثلا در مبارزه با تروریسم،‌ ایران و آمریکا منافع مشترک دارند. همچنین در مسائلی چون مبارزه با ترافیک مواد مخدر، باز بودن تنگه هرمز و‌ آرامش در عراق و افغانستان، این دو کشور منافع مشترک دارند. چرا ما از این منافع مشترک بهره نگیریم؟ البته اگر صدمه‌ای به منافع مشترک ما وارد نشود، می‌شود حضور آمریکا در قطر و عربستان را پذیرفت، اما اگر این مساله به منافع ملی و امنیت ملی ما لطمه بزند، در آن جا حتما مخالفت می‌کنیم و محکوم می‌کنیم و در عمل هم پای حرف خودمان می‌ایستیم.
تحولات دنیا به ویژه بعد از بحران اقتصادی اخیر نشان گر آن بوده است که ما دیگر نمی‌توانیم از یک نظام تک قطبی در روابط بین‌المللی صحبت کنیم. شما نیز می‌گویید که آمریکا در رابطه با ایران منافعی را دنبال می‌کند،‌ به خصوص که ایران در منطقه حساس و مهم خاورمیانه قدرت منطقه‌ای تلقی می‌شود. منافع آمریکا در این رابطه چیست؟
البته این را باید از یک آمریکایی پرسید، اما اگر من بخواهم بی‌طرفانه به این پرسش پاسخ دهم، باید بگویم که آمریکا در خاورمیانه هیچ وقت ثبات را نخواهد دید،‌ مگر این که بالاخره با ایران کنار بیاید. اگرچه ما در مساله اعراب و اسرائیل یا در مساله عراق یا مساله بحرین و بهار عربی یا افغانستان بازیگر اصلی نبوده‌ایم، اما تردیدی نیست که این ایران است که می‌تواند به ثبات در این منطقه کمک کند. برقراری یک امنیت دسته جمعی در منطقه و‌ استفاده از امکانات ایران از دیگر منافعی است که آمریکا می‌تواند با یک رابطه منطقی و برابر با ایران از آن‌ها بهره مند شود. مثلا اگر افغانستان با ایران روابط خوبی داشته باشد،‌ استفاده از آب‌های آزاد ایران مثل خلیج‌فارس،‌ دریای عمان،‌ بندر چابهار و... می‌تواند به توسعه افغانستان کمک کند. یا اگر رفت و آمد ایران و عراق مثل الان عادی باشد، این تهاتر میان دو کشور می‌تواند به توسعه این کشور کمک کند. در مساله بحرین هم ایران نمی‌تواند بدون نظر باشد. همچنین است در مورد یمن یا حقوق فلسطینی‌ها و... به طور کلی ایران کشوری است که اگرچه ابرقدرت نیست،‌ اما در سیاست خارجی یک قدرت محسوب می‌شود و در همه سازمان‌های بین‌المللی ایران حرف دارد. ایران در مسائل مربوط به اقیانوس‌ها، سازمان بهداشت جهانی، یونسکو،‌ یونیسف،‌ مساله پناهندگان و... نظر دارد. به خصوص ایرانیان در مورد تنظیم ساختار سازمان ملل نظر دارند. ما با داشتن یک رابطه منطقی و درست و فارغ از استثمار با دیگر کشورها می‌توانیم این قبیل کارها را جلوتر ببریم. سال‌ها است که بانک جهانی به ایران وام نداده است. همکاری صندوق بین‌المللی پول و بقیه نهادهای بین‌المللی نیز با ایران آن طور که انتظار می‌رود نیست. اکثر این موارد به دلیل مخالفت آمریکا است. زیرا در هیات مدیره‌های این سازمان ها،‌ دارای حق رای اکثریت است و می‌تواند جلوی کار ما را بگیرد. این مسائل در مورد کشوری مثل کانادا صادق نیست. چون منطقی پشت سر قطع روابط ایران و کانادا نبود. به نظر من ایران اتفاقا می‌تواند سال‌های سال بدون نیاز به کانادا کار خودش را پیش ببرد، اما در مورد آمریکا از آن جا که در منطقه حضور دارد و در کشورهای همسایه ایران حضور اساسی دارد، داشتن روابط با این کشور استراتژیک می‌شود. از پانزده کشور همسایه ایران در این منطقه آمریکا در دوازده کشور دارای پایگاه نظامی و نیرو است. در ضمن وجود ایرانیان مقیم در آمریکا بسیار موثر است. مهم تر از این دو آن است که ما اگر حرفی برای گفتن داریم،‌ به رسانه‌ها و طرح آنها در محافل علمی نیاز داریم. اکثریت رسانه‌ها و دانشگاه‌های برجسته در آمریکا هستند.
شما از رابطه منطقی میان ایران و آمریکا صحبت کردید. روابط کشورهای دنیا می‌تواند سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یا نظامی باشد. گاهی نیز دو کشور با یکدیگر به لحاظ ایدئولوژیک هم دل هستند و با یکدیگر دوست و متحد تلقی می‌شوند. به نظر شما سطح روابط ما با آمریکا با کدام یک از این معانی منطقی خواهد بود؟
به نظر من این رابطه زمانی منطقی است که بر اساس همان شکلی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی پیش‌بینی شده صورت بگیرد. یعنی دو کشور از موضع برابر با یکدیگر رابطه داشته باشند. ما به آمریکا به عنوان کشوری می‌نگریم که می‌تواند برخی از نیازهای ما را برآورده کند و ما می‌توانیم در آن از طریق فعالیت‌های ایرانیان خارج از کشور دارای ارزش اضافی شویم و از دستاوردهای علمی و تکنولوژیک بشری بهره‌مند شویم. به نظر من همه اینها به بحث پایش و کنترل سیاست خارجی باز می‌گردد. اگر سیاست خارجی ناظر و هادی روابط بقیه بخش‌ها مثل فرهنگی،‌ اقتصادی، ورزشی و اجتماعی بتواند به خوبی وظیفه خود را انجام دهد،‌ مساله‌ای پیش نخواهد آمد و ما مزیت‌های زیادی از این رابطه به دست خواهیم آورد. در تجارت بین‌الملل ثابت شده است که وقتی کشورها با یکدیگر در حال تبادل اقتصادی هستند،‌ هر دو سود می‌برند و این ربطی به این که کدام کشور مزیت تجارتی بیشتری دارد، ندارد. در نتیجه ما می‌توانیم همان طور که با ژاپن یا سایر کشورها ارتباط داریم، با آمریکا هم ارتباط داشته باشیم. به نظر من رابطه با واشنگتن یک متغیر مستقل است. یعنی اگر ما بتوانیم یک مذاکره منطقی با آن‌ها داشته باشیم، به نتیجه خواهیم رسید. در حالی که این امر در مورد کانادا مصداق ندارد. زیرا به نظر من رابطه با کانادا یک متغیر مستقل نیست، اما در هر حال واقعیت و رئال پولتیک نشان می‌دهد که کشورهای دیگر تحت تاثیر روابط ایران و آمریکا قرار خواهند گرفت. اگرچه کشورهای عربی‌ و سایر کشورها چون اسرائیل و کانادا بکوشند در این روابط اخلال ایجاد کنند،‌ اما به نظر می‌رسد که اگر ایران این روابط را به درستی پیش ببرد، نتیجه مثبتی خواهیم گرفت.
به نکته مهمی اشاره کردید. اتفاقا پرسش این است که دلیل مخالفت کشورهای عربی با شکل‌گیری یک رابطه سازنده و صلح‌آمیز میان آمریکا و ایران چیست؟ به عبارت دیگر چرا این کشورها مانع از برقراری چنین رابطه‌ای می‌شوند؟
بخشی از این به توهم و ترسی بر می‌گردد که این کشورها بدون داشتن دلیل مشخص از ایران دارند. این توهم خود ناشی از تصویری است که از ایران در رسانه‌های غربی به خصوص رسانه‌هایی که از اسرائیل تغذیه می‌شوند، ترسیم می‌شود. آنها هستند که چنین تصویری از ایران ترسیم می‌کنند و به این ترس دامن می‌زنند. بخش دیگر ناشی از این است که این کشورها فکر می‌کنند اگر روابط ایران و آمریکا از سر گرفته شود، دوباره همان روابط بین سال‌های کودتای ۱۹۵۳ تا انقلاب اسلامی در ۱۹۷۹ میان ایران و آمریکا اتفاق خواهد افتاد. یعنی ایران تقریبا به مهم ترین عامل سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه تبدیل خواهد شد. به نظر من این طور نخواهد شد،‌ اما آن‌ها چنین می‌اندیشند. کشورهای عربی به آمریکا نفت می‌فروشند و با پول آن اسلحه می‌خرند و پایگاه‌های متعدد نظامی در امارات،‌ قطر،‌ کویت،‌ بحرین، عربستان سعودی، عراق و... برای آمریکا تاسیس شده است. این کشورها چنین می‌اندیشند که بعد از برقراری رابطه ایران با آمریکا تمام این روابط برچیده خواهد شد. من البته نمی‌توانم انکار کنم که گاهی اوقات در سیاست خارجی می‌شود بدون داشتن یک پایگاه امنیت را حفظ کرد. به نظر من ایران این کار را می‌تواند انجام دهد. یعنی اگر نگرانی آمریکا حفظ امنیت خلیج فارس است، به نظر من ایران می‌تواند از طریق دسته جمعی و وارد شدن در شورای همکاری خلیج فارس، یا با ایجاد نوعی همکاری جدید مثل شش به علاوه دو،‌ یعنی ایران و عراق به اضافه باقی کشورهای عرب خلیج فارس،‌ امنیتی را که حاوی ثبات منطقه است،‌ در منطقه برقرار سازد،‌ بدون آن که به داشتن پایگاه و پادگان و جنگنده نیازی باشد، اما این مواضع کشورهای عربی به نظر من عمدتا از سر توهم و ترس است. من معتقدم که اگر روابط ایران و آمریکا به حالت عادی بازگردد،‌ این روابط در حد روابط دو کشور مستقل خواهد شد. مثل رابطه‌ای که آمریکا با هند دارد که اگر طرفین نیازی به روابط استراتژیک دیدند،‌ چنین می‌کنند، اما به نظرم زود است که درباره این امور صحبت شود. زیرا فاصله‌هایی که میان تهران و واشنگتن به وجود آمده، خیلی عمیق تر است که در مورد این نکات بحث شود. ما نقاط افتراق متعددی داریم و تنها چیزی که باید مواظب بود، این است که لابی‌های مخالف یعنی لابی صهیونیستی، لابی اعراب و لابی شرقی یا چین و روسیه و لابی افراط‌گری در داخل نتوانند به این نهال تازه پیدا شده مذاکرات ایران و آمریکا لطمه بزنند. این نکته خیلی مهم است و این کار باید به دور از سیاسی کاری، افراط و هم چنین به دور از نفوذ نیروهای دیگر انجام شود.
برای جلوگیری از این لابی‌ها از یک سو و مانع شدن از افراطی گری چه استراتژی‌هایی می‌توان اتخاذ کرد؟pic۱
استراتژی‌های متعددی برای سلامت این کار می‌توان اتخاذ کرد. در وهله نخست باید مانع از بالا رفتن توقعات شد. این که برخی در فضای مجازی عنوان می‌کنند که همه مشکلات ایران با این رابطه حل می‌شود، قیمت دلار کاملا پایین خواهد آمد، ارزش پول ملی بالا خواهد رفت،‌ ما هیچ مشکلی در کارخانجات و بخش‌های بهداشتی و پزشکی و آموزشی و اجتماعی دیگر نخواهیم داشت، بزرگ‌ترین لطمه به این کار است. این طور نیست که با این رابطه همه مشکلات حل شود. نکته دوم این است که ما در مذاکراتی که با آمریکایی‌ها خواهیم داشت، نباید چیزی بخواهیم که طرف مقابل توان انجام آن را نداشته باشد. یعنی نباید شتابزده وارد این کار شویم. هر کشوری دارای یک سلسله مراتب قدرت است. مثلا در آمریکا بخشی از قدرت در اختیار کاخ سفید، بخشی در اختیار کنگره و بخشی بر عهده رسانه‌ها است. برای آن که کاری در یک کشور صورت بگیرد، نیاز به وفاق اجتماعی هست. همان طور که ما در طول این سال‌ها در مورد رابطه با آمریکا به یک وفاق رسیده ایم، در آمریکا هم باید وفاق اتفاق بیافتد. اگر ده یا بیست سال پیش بحث رابطه با آمریکا مطرح می‌شد،‌ خام بود، اما الان ما به یک وفاق رسیده‌ایم. برای تحقق این وفاق در آمریکا نیاز هست که از ایرانیان خارج از کشور کمک بگیریم. الان متونی که در مدارس آمریکا تدریس می‌شود، ضد ایران است. در این متون ایرانی‌ها مردمی به شکل ناپسندی معرفی می‌شوند، اما باید بکوشیم که چهره ایران را عوض بکنیم. یعنی باید تصویر ایران در فضای بین‌المللی را تغییر و بهبود بخشیم. ما باید با روزنامه‌ها و مجلات و رسانه‌های بین‌المللی مصاحبه کنیم و در آن‌ها مقاله و مطلب منتشر کنیم و نشان دهیم که کشور ایران در تمدن بشری نقش مهمی ایفا کرده است. حتی باید تبلیغات وسیعی صورت دهیم و اساتید را به سایر کشورها از جمله آمریکا اعزام کنیم. نکته بعدی پذیرفتن محققان، روزنامه نگاران و پژوهشگرانی از آمریکا در ایران است. حتی عده‌ای به عنوان ستاره شناس و کویر شناس به ایران بیایند و ببینند که ایرانیان مردمی با زندگی عادی هستند. ما یکی از پیشرفته ترین کشورها در استفاده از شبکه‌های برقی هستیم. حمل و نقل عمومی در ایران به رغم خسارت‌های جاده‌ای زیاد،‌ از شبکه‌های جاده‌ای گسترده‌ای برخوردار است. شبکه خط لوله گاز و نفت در ایران بسیار گسترده است. مقدار شادی در بین ایرانیان و سطح تفریحات نکته‌ای است که باید به جهانیان نشان داده شود تا مردم دنیا بفهمند که سطح زندگی در ایران بر خلاف تصور رایج غربی‌ها چندان پایین نیست. نکته پنجم این است که ما اگر بخواهیم رابطه مان را دوباره مثل سال‌های ۱۸۵۰ تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد با آمریکا برقرار کنیم، باید در اعزام و قبول دیپلمات‌ها دقت عمل به خرج دهیم. ما باید کسانی را به آمریکا یا سایر کشورها بفرستیم که بتوانند از اتاق‌های کوچک خودشان بیرون بیایند و در فضای اجتماعی آمریکا موثر باشند،‌ در کنفرانس‌ها و رسانه‌ها حضور یابند. استراتژی آخری هم که به نظرم می‌رسد این است که ما بهتر است یک برنامه ریزی برای تغییر نگاه کنگره صورت دهیم. اگر فکر می‌کنیم لابی صهیونیستی یا لابی عربی در کنگره هست، ما هم باید یک لابی قوی در واشنگتن ایجاد کنیم.
شما به اهمیت و ضرورت تغییر تصویر ایران در جهان به خصوص در آمریکا اشاره کردید. آیا لازم است که این تغییر تصویر در ایران هم صورت بگیرد. به عبارت دیگر ما در کتاب‌های درسی معمولا به آمریکا با تعابیر تند اشاره می‌کنیم. آیا بهتر نیست برای بهبود مناسبات از سویی و جلوگیری از به وجود آمدن تندروی‌های مرسوم تغییر در این زمینه هم ایجاد شود؟pic۲
به نظر من تندروی‌ها به تدریج پایان خواهد پذیرفت، اما نباید از نظر دور داشت که در یک فاصله بیست و پنج ساله(۱۳۵۷-۱۳۳۲) آمریکا در ایران حضور مطلق داشته و این باعث خسارات زیادی به ایرانیان شده است. افراد زیادی از جوانان ایرانی در شکنجه یا با تیرباران کشته شدند و کشور ما به توسعه‌ای که برخی از کشورها به آن دست یافتند،‌ نرسید، اما شاید همان زمان هم این اشکال و انتقاد به حکومت وقت ایران وارد بود که نتوانست از نقاط و نکات ضعف آمریکا در ایران جلوگیری کند و نتوانست نقاط قوت را اضافه کند.
در پایان می‌خواستم بدانم پیش‌بینی شما از روند آتی به چه صورت خواهد بود؟ آیا این روند را مثبت ارزیابی می‌کنید یا خیر؟
به نظر من در درازمدت این روندی که آغاز شده است، مثبت خواهد بود، اما این کار طولانی مدت است و ممکن است در برخی جاها دو طرف به نتیجه مثبت نرسند. نباید ناامید شد. همین که درهای مذاکره باز شد، امیدوارم این به آن معنا باشد که احتمال جنگ کمتر شده است و خود این جای خوش‌وقتی دارد. بدترین تهدید ایران، تهدید به جنگ بود. زیرا جنگ توسعه ایران را کاملا متوقف کرده و آینده ایران را با تردید روبه‌رو می‌کرد، اما اگر الان به نتیجه نرسیدیم،‌ می‌توانیم باز هم مذاکره کنیم. نکته دوم این که به نظر من این موضوع را به راحتی نمی‌توان حل کرد. اختلافات ارزشی ما با آمریکایی‌ها زیاد است. ما در مورد مسائلی چون تکنولوژی هسته‌ای صلح آمیز ایران،‌ بحث حقوق بشر و شکل استفاده از دموکراسی با آمریکایی‌ها اختلاف نظر داریم. یعنی راهی طولانی در پیش است.