نتیجه این وضع، رونق شهرنشینی بود. شهرهای دوره قاجاریه، کانون‌هایی بودند به‌ویژه برای مبادله کالا و خدمات که بعد از اوج شکوفایی خود در دوره صفوی و زوال عمومی نیمه دوم قرن دوازدهم ه.ق. (قرن هجدهم م.) از آغاز دوره قاجاریه مجددا رونق گرفته بودند.

در نتیجه، ساختار شهری همان بود که از دوره صفویه و رونق مکتب شهرسازی اصفهان باقی بود. کینر که در دوران سلطنت فتحعلی‌شاه از ایران دیدن کرده است، شهرها را عموما محصور در حصارهای گلی یا گاه آجری توصیف می‌کند که دروازه و برج و باروهایی در آنها ایجاد شده بود و از دروازه‌ها که در مسیر راه‌های اصلی پیرامون شهر ایجاد می‌شدند، به مرکز شهر راه می‌بردند. بازرگانی به‌عنوان مهم‌ترین وجه اقتصاد شهری، بر این شیوه سازمان‌یابی ساختار شهر موثر بود و الگویی را از ساختار اصلی شهر ایرانی تعریف می‌کرد که در نوشته‌های بسیاری از سیاحان به آن اشاره شده است و در بررسی‌های محققان درباره شهر ایرانی نیز به‌عنوان اساس ساختار شهری نشان داده شده است.

در تعیین ساختار اصلی شهر ایرانی در دوران قاجار، نظرات محققان به هم نزدیک است. نادر اردلان، این ساختار را «نظام حرکت خطی بازار» می‌داند که مانند مغناطیسی عمل می‌کند. نظامی که از دروازه‌ای آغاز شده و به دروازه دیگر یا به مرکزی در میانه متصل می‌شود. «ذرات» (دکان‌ها، کاروانسراها، مدارس، مساجد، حمام‌ها) به این مغناطیس وصل شده و در پیوند با این مسیر قرار می‌گیرند. تعریف مشابهی را نزد حمیدی و دیگران می‌توان یافت که استخوان‌بندی یا ساختار اصلی شهر را شریان‌ها و شبکه‌های اصلی رفت و آمد و مراکز شهری می‌دانند که «با سازمان‌دهی معین زندگی و فعالیت را در شهر سامان می‌بخشند و شکل می‌دهند.» مصداق‌های آن را در بافت دوران قاجار شهرهای مختلفی مانند اصفهان، شیراز، کرمان، یزد و کاشان نشان می‌دهند. همچنین برحسب گروه‌های مختلف مورد توجه قرار می‌گیرد و هم معنایی که محیط برای ساکنان دارد. در بالاترین سطح از این جنبه، مفهوم شالوده نمادین مطرح می‌شود. خصوصیتی که وقتی شهر خوانا است، حاصل می‌شود.

در سطوح دیگر، باید به دنبال شیوه‌های معناداری محیط برای مردم گشت که بخشی از آن از طریق فهم اهمیت بنا یا فضا برحسب نحوه استفاده از فضا و نقش آن در جامعه حاصل می‌شود و بخشی از طریق بررسی شیوه نام‌گذاری فضاهای شهری. یعنی ممکن است مکان‌ها و مسیرهایی، سازنده تصویرذهنی از شهر یا بخشی از آن برای گروه‌هایی از مردم از شهر باشند؛ مکان‌ها و مسیرهایی که واجد هویت بارز کالبدی نیستند، ولی به‌دلیل نقشی که در حیات اجتماعی و فرهنگی جامعه می‌یابند و معنایی که برای مردم دارند، این جایگاه را پیدا می‌کنند. یعنی در بررسی ساختار شهر، در یک مرتبه باید ساختار اصلی شناسایی شود که متشکل از عناصر و فضاهای شهری نمادین با خصوصیات بارز کالبدی است که تصور ذهنی از شهر در عمومی‌ترین شکلش، شالوده نمادین شهر را به‌وجود می‌آورد.

زهرا اهری، استادیار دانشکده معماری و شهرسازی

دانشگاه شهید بهشتی، تهران