دنیای اقتصاد-برزین جعفرتاش:
یکی از مهمترین چالشهای یک اقتصاد در حال توسعه، ناتوانی در ایجاد بنگاههای بزرگ مقیاس و رقابتی در سطح جهانی است. بنگاههای کوچک و متوسط توانایی سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه، سرمایه انسانی، و بازاریابی بینالمللی را ندارند و از همین رو کمک چندانی به تحول ساختاری اقتصاد نمیکنند. از طرف دیگر اجرای سیاست صنعتی در اقتصادی با رهبری تعداد اندکی گروههای کسب و کاری بزرگ کمهزینهتر و موفقتر است. در نتیجه برخی کشورها سازوکارهای خاصی را برای حمایت از توسعه بنگاهها یا گروههای تجاری بزرگ (در ژاپن زایباتسو، در کره چایبول) در نظر میگیرند. آلیس امسدن، اقتصاددان توسعه در بخشی از کتاب «خیزش سایرین»، ایجاد بنگاههای بزرگمقیاس رقابتی را نتیجه سرمایهگذاری در سه حوزه میداند؛ سرمایهگذاری در ماشینآلات و کارخانههای بهروز در مقیاس بهینه، سرمایهگذاری در سلسلهمراتب مدیریتی و مهارتهای فناورانه و سرمایهگذاری در شبکههای توزیع. تنها با این سرمایهگذاری سهگانه است که بنگاههای بزرگمقیاس در سطح جهانی امکان رقابت پیدا میکنند. در این مطلب، امسدن یک بُعد از این سهگانه، یعنی سرمایهگذاری در ماشینآلات و کارخانههای بهروز در مقیاس بهینه را بهصورت تاریخی بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه اختلاف در نرخ سرمایهگذاری ثابت بین کشورهای صنعتی با «سایرین» (کشورهای در حال توسعه منتخب) منجر به عملکرد متفاوت آنها شده است.
اکثریت قریب به اتفاق جوامع بشری، از جویندگان اولیه ساوانای آفریقا تا جوامع کشاورزی مستقر تا حدود سال۱۸۰۰، یک زندگی اقتصادی داشتند که بر اساس یک واقعیت ساده شکل میگرفت و اداره میشد در درازمدت تولدها باید برابر با مرگومیر باشند. ازآنجاکه همین منطق بر همه گونههای جانوری حاکم است، تا سال۱۸۰۰، در این اقتصاد «طبیعی» قوانین اقتصادی برای انسانها مانند همه گونههای حیوانی بود. معمول است که فرض کنیم تغییرات عظیم در فناوری در دسترس مردم و در پیچیدگی سازمانی جوامع، بین اجداد ما در ساوانا و انقلاب صنعتی انگلستان، حتی قبل از شروع رشد اقتصادی مدرن، زندگی مادی را بهبود بخشیده است. اما منطق اقتصاد طبیعی نشان میدهد که استانداردهای زندگی مادی افراد متوسط در اقتصادهای کشاورزی سال۱۸۰۰، در هر صورت، بدتر از اجداد دوردست ما بوده است. هابز عمیقا در اشتباه بود که معتقد بود در وضعیت طبیعی، زندگی انسان بدتر از انگلستان۱۶۵۱ است.