عباس محمدی در خبرآنلاین نوشت: گردشگری ایرانی، به دلیل ضابطه‌مند نبودن و آموزش‌ندیدگی بیشترِ مردم، آسیب‌رسان به صحرا و جنگل و ساحل است و به دلیلِ مبتنی نبودنِ بخش اعظم آن به مردم محلی و اقامتگاه‌های بومی و مهمانپذیرها، نقش تعیین‌کننده‌ای در اقتصادهای محلی ندارد. این گردشگری، همچنین به علت نیامدن شمار درخور توجه گردشگر خارجی، مفید به حال اقتصاد ملی هم نیست و تراز مالی آن (با توجه به شمار گردشگران داخلی که به بیرون از کشور می‌روند) منفی است.

 

در سال گذشته، در چند شهر گردشگری اسپانیا (که سومین کشور گردشگرپذیر جهان است) تظاهراتی با شعارِ «گردشگر به خانه‌ات برگرد» برگزار شد. تظاهرکنندگان گفته‌اند که گردشگری، شهر را نابود می‌کند، موجب شلوغی تحمل‌ناپذیر می‌شود، اصالت‌هایی مانند تنوع فرهنگی را خدشه‌دار می‌سازد، قیمت‌ها را بالا می‌برد، و... نفع را به کنسرسیوم‌های هتل‌داری و هواپیمایی می‌رساند و خسارت‌ها را به جامعه.

نگاهی به منطقه‌هایی از کشور که از سه چهار دهه پیش به این سو گردشگرپذیر شده، مؤید انتقادهای مخالفان اسپانیایی گردشگری است، به گونه‌ای که در شماری از روستاهای ایران، مردم محلی راه را بر ورود گردشگران بسته‌اند. برای نمونه می‌توان به روستای الیمستان در جاده‌ی هراز اشاره کرد که به علت هجوم گردشگران و برهم خوردن آسایش مردم بومی، از چند سال پیش اهالی راه پیاده‌روی به سوی جنگل و قله‌ی امامزاده قاسم را از نقطه‌ای پیش از رسیدن به روستا جدا کرده‌اند. کلاردشت مازندران نمونه‌ی شاخص منطقه‌هایی است که آن را گردشگری «نابود» کرده است. نتیجه‌ی ساخت چندهزار ویلا و چند ده هتل، و پیامد ورود صدها هزار گردشگر در هر سال به این منطقه، نابودی کامل اقتصاد مبتنی بر کشاورزی و قالی‌بافی، تخریب تقریباً همه‌ی خانه‌های سنتی «داردچی» و «زیگالی» (که علاوه بر زیباییِ اصیل، جلوه‌هایی از دانش بومی در جلوگیری از اتلاف انرژی، و مقاوم‌سازی در برابر زمین‌لرزه بود)، افزایش سرسام‌آور شدآمد (ترافیک)، شکل‌گیری کوه‌هایی از زباله در بهترین جنگل‌های منطقه، تخریب جبران‌ناپذیر هزاران هکتار جنگل و مرتع، و بدل شدن بسیاری از مردم محلی (و بیشتر تحصیل‌کردگان) به مهاجرانِ شهرهای بزرگ و بسیاری دیگر از آنان به دلالان زمین یا کارگران خدماتی بوده است. وضعیتی مشابه را می‌توان در منطقه‌ی «زیارت» گرگان و جورده (جواهرده) رامسر و ده‌ها نقطه‌ی دیگرِ کشور هم دید.

در حاشیه‌ی پویش مردمی «یوز تا ابد» که برای گردآوری کمک مالی با هدف جابجا کردن آغل‌های محلی دام در پارک ملی توران (یکی از زیستگاه‌های مهم یوزپلنگ آسیایی) راه‌اندازی شده، گاه گفته می‌شود که می‌توان با توسعه‌ی گردشگری در منطقه‌ی توران، مردم محلی را به جای دام‌داری به سوی این فعالیت هدایت کرد. همین که وضع یوز و زیستگاه‌های آن پس از حدود بیست سال که از آغاز طرح‌های جدید حفاظت از آن می‌گذرد، چنان فجیع شده که فقط سه چهار یوزپلنگ ماده و پانزده بیست نر باقی مانده، نشانگر این است که دیگر فرصتی برای تعارف برجای نمانده و باید اعتراف کرد که شیوه‌های به کار رفته در این چند سال (از جمله: «آموزش جوامع محلی») اصولاً ناکارآمد بوده است. سوگمندانه باید گفت که در سالیان گذشته، این به‌اصطلاح آموزش‌ها بیشتر دستلافی بوده که به شماری از «فعالان محیط زیست» در فضای رابطه‌ایِ سازمان محیط زیست و دیگر دستگاه‌های دولتی داده شده است. هر برنامه و تلاشی برای حفظ یوز نخست باید معطوف به حفاظت فیزیکیِ متکی بر قانون از زیستگاه‌های آن باشد. ترویج برنامه‌های گردشگری در زیستگاه‌های یوز (و حتی حاشیه‌ی آن) با وضعی که بر کشور ما حاکم است، دست‌کم تا آینده‌ی قابل پیش‌بینی، فقط به سود تملک‌کنندگان زمین، گیرندگان وام‌های درشت از بانک‌ها، ساخت‌وسازگرایان، و برگزارکنندگان تورهای شکار، خودروسواری‌های تخریب‌چیِ برونراه (آفرود) و تورهای تفریحیِ مسوولیت‌ناپذیر خواهد بود(1).

گردشگری قطعاً می‌تواند یکی از منابع درآمدی مهم برای کشور ما باشد، اما تا هنگامی که محدودیت‌های اجتماعی برای گردشگران (به‌ویژه گردشگران خارجی) برداشته نشود و رابطه‌ی ما با کشورهای ثرونمند جهان عادی نشود، همچنان درآمد ما از گردشگری بسیار کم‌تر از پولی خواهد بود که گردشگران ایرانی در کشورهای دیگر هزینه می‌کنند. در مورد آن‌چه هم که در ایران «طبیعت‌گردی» خوانده می‌شود، واقعیت این است که این فعالیت، هزینه‌ای بس سنگین (و تاکنون محاسبه‌نشده) بر دارایی‌های طبیعی ما تحمیل کرده است. در این زمینه، می‌توان تورهای روستاگردی که مُبلغِ حفظ بافت‌های سکونتیِ قدیمی، حفاظت از الگوهای کشاورزی و دام‌داری پایدار، و پاسداشت میراث‌های فرهنگی روستایی و عشایری باشد را به جای تورهای طبیعت‌گردی ترویج کرد.

شایسته است که حفاظت‌گرایان ایرانی، نگاه دقیق‌تری به برنامه‌های حفاظتی دیگر کشورها داشته باشند؛ برای مثال، هندوستان با جمعیتی بس بیشتر در واحد سطح و با درآمد سرانه‌ای بسیار پایین‌تر از کشور ما، در حفظ چند گونه‌ی شاخص حیات وحش بسیار موفق‌تر از ما بوده است. در یکی از روزهای سپتامبر سال 2016 خانه‌های سه روستا در استان آسام هند، توسط مأموران فیل‌سوار تخریب شد. جریان از این قرار بود که پس از مدت‌ها کشمکش، دیوان عالی هند حکم به تخلیه‌ی این روستاها که در نزدیکی پارک ملی کازیرانگا (Kaziranga) قرار داشتند، داد تا وسعت زیستگاهِ حفاظت‌شده دو برابر شود و شکار قاچاقِ کرگدن تک‌شاخ هندی بهتر کنترل گردد. مشابه همین برنامه، درجنگل گیر (در ایالت گجرات) و در پارک ملی ساریسکا (ایالت راجستان) هم انجام شده تا شیر ایرانی و ببر بنگال حفظ گردند. همچنین برای معرفی شیر ایرانی به زیستگاهی جدید در پارک ملی کونو (Kuno) در استان مادیاپرادش هم دو روستا جابجا شد. البته در این برنامه‌ها، روستاییان به سکونتگاه‌هایی جدید که امکانات بهتری هم دارد منتقل شده‌اند.
در بروشورهای شرکت‌های گردشگری ایالت راجستان یا گجرات، جاذبه های طبیعی در کنار فرهنگ بومی و خانه‌ها و پوشاک و صنایع دستی محلی معرفی شده است، اما سیاست‌گذاران بخش گردشگری هیچگاه مجوز ساخت هتل یا مرکز فروش صنایع دستی یا جاده‌سازی و معدن‌کاوی در داخل زیستگاه‌های ببر و شیر را به بهانه‌ی توسعه‌ی اقتصاد روستایی و کمک به رفاه محلی نداده‌اند.

 

فلسفه‌ی پایه‌گذاری پارک‌های ملی یا منطقه‌های حفاظت‌شده‌ای چون توران، در وحله‌ی نخست نگاهداشت یک زیستگاه با ویژگی‌های طبیعیِ آن است. در این فلسفه، سودآوری سریع و نگاه بازرگانی جایگاهی ندارد، بلکه فایده‌های درازمدت، ارزش‌های ذاتی و بعضاً ناشناخته‌ی اجزای طبیعت، حقوق نسل‌های انسانی آینده، و حقوق زیستمندان غیرانسانی مورد نظر است. از همین رو، سرمایه‌گذاری‌های تجاری یا سپردن مدیریت زیستگاه به بخش خصوصی نادرست است. چرا که بخش خصوصی نمی‌تواند منافع بین‌نسلی را سرلوحه‌ی کار خویش قرار دهد.

دست اندرکاران پویش یادشده و دیگر دلسوزان راستین یوز، باید مراقب باشند که منطقه‌ی توران بدل به کلاردشتی بیابانی نشود که در آن خودروسواران و پیمانکاران راه‌سازی و سازندگان هتل (که با تصرف زمین و گرفتن وام‌هایی معادل چند برابر ارزش این زمین‌ها و تأسیسات، بخش عمده‌ی این پول‌ها را صرف بساز و بفروشی در تهران می‌کنند) جولان دهند. در چنان شرایط، به دلیل ازدحام بازدیدکنندگان، بویژه در جاهایی که پوشش گیاهی بیشتر دارد و در نقطه‌هایی مانند آبشخورها، حیات وحش پراکنده و نابود می‌شود یا قوچ و میش‌ها و آهوانی باقی می‌مانند که معتاد علوفه‌ی دستی و دستمایه‌ی عکس‌های یادگاری گردشگران، و یا طعمه‌ای برای دوستداران «کبابِ شکار» شده‌اند.

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.