توسعه با همراهی فرادستان

مساله توسعه‌‌‌‌‌یافتن را می‌توان به مساله انطباق‌‌‌‌‌پذیری تنزل داد. همان‌طور که آلبرت هیرشمن در نقد رویکرد رشد متوازن که برخی اقتصاددانان توصیه می‌کردند، استدلال آورد که توسعه نه تحمیل چیزهای کاملا متفاوت از بالا یا بیرون، بلکه تغییر‌دادن آن چیزهایی است که وجود دارد، بنابراین بدون درک درست از واقعیت‌های زمینه‌ای و بستر خاص مورد مطالعه، هیچ دستورالعمل یا «بهترین الگوها و سرمشق‌‌‌‌‌ها» را نمی‌توان توصیه و تجویز کرد.

خوشبختانه این شیوه اندیشیدن در مورد توسعه در تعدادی از آثار منتشرشده در سال‌های اخیر مشاهده می‌شود؛ برایان لوی با کتاب «به شکل طبیعی کارکردن» (۲۰۱۴)، جری هاف و رابین گریر با کتاب «فرآیند طولانی توسعه» (۲۰۱۴)، یوئن یوئن‌آنگ با کتاب «چگونه چین از دام فقر فرار کرد» (۲۰۱۶) و لنت پریچت، کونال‌سن و اریک‌ورکر با کتاب «زدوبند و توسعه» (۲۰۱۷) برخی از این آثار هستند که در عین‌حال در جنبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از واقعیت که آنها تاکید می‌کنند، با هم تفاوت دارند. استفان درکان در کتاب اخیر خود «قمار روی توسعه: چرا برخی کشورها برنده می‌شوند و برخی دیگر شکست می‌خورند» بر نقش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان تمرکز می‌کند.

طبق ادعای درکان در عین‌حال که شاهد توجه زیاد به طرح‌ها و نقشه‌‌‌‌‌های خاص برای توسعه هستیم، به‌نظر می‌رسد کشورهای موفق مجموعه بسیار متنوعی از سیاست‌ها را دنبال کرده‌اند. برخی از عوامل توانمندساز رشد و توسعه کشورها شناخته‌‌‌‌‌شده هستند: ثبات اقتصاد کلان، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و سرمایه انسانی، محیط معقول برای سرمایه‌گذاری خصوصی، اجازه‌دادن به ایفای نقش محوری و اصلی توسط بازارها اما با درنظرگرفتن نقش مناسب برای دولت، تمرکز بر تجارت بین‌المللی و جلوگیری از فعالیت شرکت‌ها یا خانواده‌‌‌‌‌هایی که از رهگذر ارتباطات با دولت منافع عظیمی نصیب خود می‌کنند و غیره، اما به‌نظر می‌رسد برای رسیدن به توسعه هیچ مسیر بدون تحمیل هزینه‌ای وجود ندارد و انواع سیاست‌ها با ترکیبات گوناگون به شیوه‌‌‌‌‌های متفاوت در زمان‌‌‌‌‌های متفاوت توسط کشورها به‌کار گرفته ‌شده‌‌‌‌‌اند.

کشورهای موفق آنهایی هستند که توانسته‌اند دست به آزمایش بزنند و از اشتباهات خود درس بگیرند. درکان با این پیشنهاد شروع می‌کند که برای درک و فهم بهتر از این مساله، لازم است بدانیم چرا برخی کشورها سیاست‌های معقول و منطقی را اجرا کردند، درحالی‌که برخی دیگر هرگز چنین نکردند. جهل و ناآگاهی نسبت به اینکه سیاست‌های مناسب چیستند؛ توضیح و پاسخی بسیار ساده‌‌‌‌‌لوحانه به‌نظر می‌رسد، چراکه یافتن توصیه‌های خوب معمولا چندان دشوار نیست. از نظر او، پاسخ را باید در وجود یک فرصت خوب برای به توافق رسیدن برای توسعه جست‌وجو کرد که او آن را «تعهد اساسی و بنیادی برای رسیدن به رشد و توسعه از سوی اعضای ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان یک کشور» تعریف می‌کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان «افراد درون تاروپود جامعه، اقتصاد و سیاست هستند که تصمیمات اساسی را می‌گیرند یا می‌توانند تاثیر نامتناسب و خارق‌‌‌‌‌العاده‌‌‌‌‌ای بر آن تصمیمات بگذارند.» از نظر او، کلید رسیدن به توسعه، تعهد مشترک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان است.

 درکان با به‌کارگیری زبان نظریه بازی‌ها، توافق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان را به‌عنوان «توافق‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای توصیف می‌کند که ماهیت همکاری یا اصطلاحا تعادل یاریگرانه را تعریف می‌کند که ساخت‌‌‌‌‌وپاختی بر سر تقسیم منافع (پاداش‌‌‌‌‌های) این «بازی» سیاسی است.»  اگر ساخت‌‌‌‌‌وپاخت میان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان، ساخت‌‌‌‌‌وپاخت معتبری باشد، به خشونت محدود، نظم اجتماعی و ثبات سیاسی منجر خواهد شد، با این حال همه توافق‌های ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان، توافق‌های در خدمت توسعه نیستند. درکان پیشنهاد می‌کند که هر توافق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ توسعه باید سه شرط زیر را تامین کند.

اول اینکه ساخت‌‌‌‌‌وپاخت‌‌‌‌‌های سیاسی و اقتصادی حاصله بین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان، به‌ویژه در مورد صلح و ثبات باید ساخت‌‌‌‌‌وپاخت‌‌‌‌‌های بادوامی باشند. رسیدن به توسعه زمان زیادی نیاز دارد و هرگونه منازعه و بی‌‌‌‌‌ثباتی افق تصمیم‌گیری را کوتاه می‌کند. به‌عنوان مثال، برای اینکه جامعه حاضر به صرف‌نظر‌کردن از مصرف حال برای اختصاص به سرمایه‌گذاری در آینده شود، وجود یک چشم‌‌‌‌‌انداز امیدبخش نسبت به آینده ضروری است که به صلح و ثبات نیاز دارد. به این منظور، جنبه‌های سیاسی توافق توسعه باید واقعی و باورپذیر باشد و مردم به آن باور و ایمان داشته باشند. حتی زمانی‌که قدرت دست به‌دست می‌شود، این توافق بدون هیچ‌گونه اختلال جدی باید ادامه یابد.

دوم، باید حکومت بالغ و معقولی وجود داشته‌باشد که بین آن کارهایی که باید انجام دهد و آن کارهایی که می‌تواند انجام دهد توازنی برقرار سازد. دولت در هر برهه زمانی معین باید نقشی متناسب با توانایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود ایفا کند، بنابراین درحالی‌که در برخی زمینه‌‌‌‌‌ها به دولت با ظرفیت بالا نیاز است، یک دولت توسعه‌‌‌‌‌گرای فعال که ممکن است برای مدتی مناسب باشد، اما در شرایط دیگر شاید بهتر باشد دولت نقش کمتری ایفا کند.

سوم، تصمیم‌گیرندگان باید بتوانند از اشتباهات گذشته درس بگیرند و با تصحیح اشتباهات مسیر درست را طی کنند. همه کشورهای موفق سازوکار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برای اصلاح مسیر در زمانی‌که رشد و توسعه رو به کاهش می‌گذارد، دارند. از آنجا که هیچ دستورالعمل و فرمول مشخصی برای توسعه یافتن که کارساز و عملی باشد وجود ندارد، توسعه همیشه مستلزم دست زدن به یک قمار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از سوی فرادستان است که ممکن است در آن برنده یا بازنده شوند. حتی با وجود بهترین نیت‌ها، توسعه هم به ابتکار عمل شخصی و هم به شانس و اقبال نیاز دارد. اگر موفقیتی در افق دیده نشود، اطمینان به رهبران ممکن است از بین برود، بنابراین چنین کاری برای ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان یک ریسک است. یک توافق توسعه امکان ریسک‌‌‌‌‌پذیری و یادگیری از شکست را فراهم می‌کند.

چه زمانی چنین توافق توسعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای پدیدار می‌شود؟ درکان چهار عامل را برجسته می‌کند که ممکن است (اما نه لزوما) پیدایش چنین توافقی را امکان‌پذیر کند. نخست، مهارت‌ها و ایده‌های رهبران خاص می‌تواند کمک کند تا توافق توسعه شکل بگیرد. مهارت‌ها و ایده‌هایی برای رسیدن به ساخت‌‌‌‌‌وپاخت‌‌‌‌‌های سیاسی پرمخاطره و همکاری با گروهی شایسته که ساخت‌‌‌‌‌وپاخت‌‌‌‌‌ها و زدوبندهای اقتصادی را اجرا می‌کنند، درحالی‌که به‌وجود رهبران برای کسب حمایت قدرتمندان و حفظ آن حمایت ضروری است، نیروهای بسیار دیگری نیز در این امر دخیل هستند. تکنوکرات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که هوش سیاسی بالایی دارند اغلب نقشی مهمی در حمایت از این فرآیند ایفا می‌کنند. دوم، هنگام بیرون آمدن از شرایط جنگی و درگیری‌‌‌‌‌ها یا سایر رویدادهای شدید گاهی اوقات می‌تواند به شکل‌گیری یک توافق توسعه با ایجاد انگیزه‌هایی به نفع رفتار همیارانه‌‌‌‌‌تر کمک کند. سوم، تلاش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان برای کسب مشروعیت از طریق نائل‌شدن به توسعه می‌تواند به ایجاد یک توافق توسعه کمک کند. چهارم، آینده‌نگری و دوراندیشی درمیان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان مبنی‌بر اینکه با پیگیری رشد و توسعه احتمالا یک توافق اقتصادی بهتر حاصل می‌شود، می‌تواند به ایجاد توافق کمک کند.

هیچ‌کدام از این عوامل نمی‌تواند بلافاصله به یک توافق توسعه منجر شود. ایجاد و حفظ توافق توسعه نیازمند تلاش است. به مهارت‌های رهبری نیاز است تا «روایت‌‌‌‌‌های ملی خلق کند، مشروعیت‌سازی کند و گروه‌های پیشرو در جامعه را متقاعد سازد تا دستاوردها و منافع بلندمدت رشد و توسعه را بر دستاوردهای اقتصادی آنی ترجیح دهند.»  دیدگاه درکان را می‌توان با تاکیدی که او بر برخی محرک‌ها و پیشران‌‌‌‌‌های توسعه می‌کند، درک کرد.

اول اینکه به گمان وی، درحالی‌که بازارهای جهانی اغلب اوقات فرآیند موفقیت کشورهای فقیر را چالش‌‌‌‌‌برانگیز می‌کنند، چالش‌های اصلی برای توسعه‌‌‌‌‌یافتگی درون این کشورها قرار دارد، بنابراین درحالی‌که درکان با اقتصاددانانی مانند جوزف استیگلیتز و دنی رودریک در مورد چالش‌های ناشی از نحوه عملکرد بازارهای جهانی موافق است، او روی فرصت‌هایی تاکید می‌کند که بسیاری از کشورهای فقیر می‌توانند از آنها برای موفقیت استفاده کنند. دوم اینکه او استدلال می‌کند؛ اگرچه سیاست‌های خاصی که باعث رشد و توسعه می‌شوند، مهم هستند، اما مهم‌تر از آنها این است که چگونه این سیاست‌ها را کسانی که بر مسند قدرت هستند طراحی و اجرا می‌کنند. به‌نظر او محدودیت اساسی در این فرآیندها نهفته است که بازتابی از توافق میان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان است. سوم، او عامل وابستگی به مسیر را به‌شدت کم‌‌‌‌‌اهمیت می‌داند و پیشنهاد می‌کند «انتخاب‌‌‌‌‌هایی که ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان سیاسی و اقتصادی امروز می‌کنند، اهمیت بسیار زیادی دارد.» درحالی‌که تاریخ مهم است، عاملیت مردم در حال‌حاضر بسیار مهم‌تر است. پیشرفت و توسعه اقتصادی در جاهای بعید حاصل شده‌است چراکه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان آنها انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های درستی انجام داده‌اند. چهارم، درحالی‌که درکان با کسانی مانند داگلاس نورث موافق است که بر اهمیت به‌اصطلاح «نهادهای خوب» برای رشد و توسعه بلندمدت تاکید دارند، اما به‌نظر او کشورها برای دستیابی به نتایج بهتر در آینده نزدیک می‌توانند از نهادهای به ظاهر ضعیف استفاده کنند.

این کتاب را باید یک پیشبرد علمی مهم در حوزه ادبیات «عوامل سیاسی» توسعه دانست. درکان با دوری گزیدن از اشتباه رایج تمرکز بیش از حد روی اصلاح نهادها و سیاست‌های رسمی، در عوض به خواننده اجازه می‌دهد تا توافق و سازش نامرئی و غیررسمی که زیربنای اقتصاد سیاسی هر کشوری است را مدنظر قرار دهد.درحالی‌که نظریه درکان زیادی از بالا به پایین به‌نظر می‌رسد، واقعیت در بسیاری از جوامع این است که وجود انواع قیدوبندها و محدودیت‌های از بالا به پایین رشد و توسعه را دشوار می‌سازند و برای تغییر جهت‌دادن و دور‌شدن از چنین وضعیتی واقعا به توافق‌های توسعه نیاز است.

در سفر کشورهای مختلف به سمت توسعه می‌توان صدای استدلال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های درکان را شنید. برای مثال اندیشمندان مختلف کشور هند که طرفدار اصلاحات اقتصادی بودند، در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ دوراندیشی مناسب درباره یک آینده اقتصادی بهتر ایجاد کردند. با بروز بحران ارزی و اقتصادی در سال‌۱۹۹۱ فرصت مناسبی ایجاد شد تا تعدادی از رهبران کشور، با حمایت تیمی از تکنوکرات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، به‌سرعت از آن استفاده کنند. هند نظام اقتصادی بازتر و بازار‌محورتر را پذیرفت، اما چنین کاری یک قمار بود. رهبران گوناگون که در دولت‌های ائتلافی شرکت داشتند، در ایجاد و تداوم توافق توسعه نقش زیادی داشتند و اغلب برای پیشبرد امور، به ساخت‌‌‌‌‌وپاخت‌‌‌‌‌هایی می‌رسند. همچنان‌که منافع اصلاحات در گذر سال‌ها آشکار شد تعداد بیشتری از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان نسبت به مزایا و شایستگی این رویکرد متقاعد شدند، با این حال به‌نظر می‌رسد که این توافق در دهه‌۲۰۱۰ مختل شد و مشخص نیست آیا توافق جدیدی جای آن را گرفته‌است یا خیر. به‌نظر می‌رسد توافق‌های توسعه، به‌ویژه در دموکراسی‌‌‌‌‌ها، ذاتا شکننده باشند. طبق تعریف، توافق‌های ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان دیده نمی‌شوند و باید استنباط شوند. ماهیت ضمنی این نوع توافق‌ها باعث می‌شود تا دموکراسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دل‌خوشی از این نوع توافق‌ها نداشته باشند؛ دموکراسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که ابهام و عدم‌‌‌‌‌شفافیت را دوست ندارند و نمی‌‌‌‌‌خواهند بپذیرند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرادستان و از ما بهترانی هم وجود دارند. از آنجا‌که به‌دنبال توسعه رفتن یک قمار است، پس احتمال دارد فرآیند اصلاحات خوب پیش نرود و زمانی‌که این اتفاق بیفتد، کسانی که سهم کمتری در قدرت دارند انگیزه سیاسی قوی خواهند داشت تا از این شکست برای بسیج عمومی علیه متصدیان امر فعلی استفاده کنند. آنها انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ «ابراز مخالفت، اقدام به افشاگری و خلع‌ید و قدرت سیاستمداران متصدی امر» را دارند. علاوه‌بر این، به دلیل مبهم‌بودن توافق‌های میان فرادستان، سرزنش و متهم‌کردن کل سیستم هم کار آسانی خواهد بود و اشکال بی‌شماری از پوپولیسم را تغذیه می‌کند. علاوه‌بر این، جنبه‌های نامطلوب از این توافق ممکن است ارتباط نزدیکی با جنبه‌های توسعه‌‌‌‌‌ای داشته‌باشد. به‌عنوان مثال، برخی از رانت‌‌‌‌‌خواری‌‌‌‌‌ها ممکن است هم‌راستا با پیگیری‌ها و تلاش‌های توسعه‌‌‌‌‌ای باشد، به‌طوری که متوقف ساختن اولی چه‌بسا دومی را نیز متوقف کند، پس جای تعجب نباید باشد که کشورهای بسیاری حفظ دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رشد سریع اقتصادی را دشوار می‌یابند.