«وقتی از استانبول به تهران برگشتم، دوستانم گفتند که اینجا همه علیه تو قیام کردهاند، روزنامهها سر و صدا به پا کردهاند و همه شکایت دارند که تو دست به هیچ کاری نزدهای. در راه مطالبی را که پس از بازگشتم از ترکیه شنیده بودم برای شاه تکرار کردم. گفت: درست است. همه ناراضی هستند و شکایت میکنند که بهجای اینکه کاری انجام دهید دائما در حال مطالعه هستید. گفتم من فقط یک سال است به سازمان برنامه آمدهام. قرار شد کسی در کار من دخالت نکند و من مجال کافی برای تهیه برنامههایم داشته باشم. تشکیلاتم را درست کنم آن وقت شروع بهکار کنم. گفتم هر قدر فشار بیاورند من کاری را با عجله و بدون مطالعه انجام نخواهم داد.» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، به کوشش علیرضا عروضی، انتشارات علمی، صص ۳۸۳-۳۸۴)